حقوق قضایی اطلاعات حقوقی
| |||||
|
نقد قانون اساسي جرم نيست؛ نقض قانون اساسي جرم است - محقق داماد چكيده: آقاي محقق داماد در اين گفتوگو اجتهاد حضرت امام در باب حكومت را مورد بررسي قرار ميدهد و معتقد است كه ديدگاه امام در باب نقش حكومت ميتواند نظام اسلامي را از بسياري مشكلات رهايي بخشد. آيا ابعاد ناگفتهاي در مورد ديدگاههاي حضرت امام وجود دارد كه از چشم محققان دور مانده باشد؟ حضرت امام در نامهاي به رياست محترم جمهور وقت نوشتند: «حكومت از احكام ثانويه نيست؛ بلكه از احكام اوليه است.» معناي اينكه حكومت از احكام ثانويه باشد، اين است كه قوانين اسلامي، همگي ثابت و تغييرناپذيرند؛ مگر اينكه حكومت، به هنگام ضرورت و تشخيص مصلحت، آنها را تغيير دهد. به نظر ميرسد ايشان با بيان «اولي بودن حكومت»، تئوري بسيار مهمي را طرح كردند و آن، اينكه امور اجتماعي اسلام، حكم ثابت ندارد؛ بلكه اين احكام در حوزه رابطه انسان با انسان و بر اساس مصالح اجتماعي روز از سوي حكومت صادر ميشود. احكام موجود در دين هم بر همين اساس بوده است. اگر اين طور باشد، حتي قوانيني كه در قرآن وجود دارد، مثل حدود، قصاص و ديات، از جمله احكام عبادي نيست كه ابدي و لايتغير باشند؛ بلكه قوانيني است كه پيامبر اسلام، از آن جهت كه حاكم اسلامي است، آن را وضع كرده است. بر عكس، اگر حكومت را از احكام ثانوي بشماريم، تمام آنچه در زمان پيامبر اسلام حاكم بوده است، بايد اجرا گردد؛ مگر اينكه ضرورت، خلاف آن را اقتضا كند. بنابراين، مطابق نظر حضرت امام، حكومت، قانون را بر اساس ضرورت تغيير نميدهد؛ بلكه وظيفهاش اين است كه ازاول قانونگذاري كند و هر قانوني كه وضع كند، اسلامي است. امروز اين نظر حضرت امام اجرا نميشود؛ بلكه حكم ثانويه اجرا ميشود؛ يعني همه احكام را ثابت فرض ميكنند؛ مگر آنكه حاكم اسلامي ضرورت تغيير آن را تشخيص بدهد. در واقع، همان قوانين زمان پيامبر جاري است. در صورتي كه اگر بخواهيم نظر امام را اجرا كنيم، هر حاكمي بايد بر اساس مصلحت، قوانين را به روز كند و بر اساس مصالح زمان خود، آن قوانين را اجرا كند. نسبت اين نوع نگاه را با جمهوريت، چگونه ميبينيد؟ به صراحت ميگويم امام با طرحي كه داشتند، براي مردم در تعيين حكومت، نوع آن و تعيين شخص حاكم نقشي قائل نبودند. حاكم را برتر از افراد تحت حاكميت ميدانستند و بر اين باور بودند كه وي بايد از طرف خداوند نصب شود و وظيفه مردم است كه با او بيعت كنند. حتي من با اين حرف كه عدهاي در تلويزيون ميگويند، موافق نيستم كه امام قائل به مردمسالاري بوده است. امام در نقش حكومت، مردمسالار نبود؛ اما مردمدار بود؛ يعني براي مردم ارزش قائل بود. اينكه فرمودند: «ميزان رأي ملت است»، منظور ميزان در تمشيت امور است؛ نه در تئوري حكومت. از نظر ايشان، آن نقش در اختيار مردم نيست كه چگونه بايد حكومت شود و چه كسي بايد حاكم باشد. قوانين شرعيه نبايد به دست مردم بيفتد؛ اما زندگي روزمره بايد به دست مردم اداره شود. اگر اين تئوري حضرت امام در عرصه اجتماع و حقوق اساسي مطرح شود، چه تغييراتي ميتواند ايجاد كند؟ يكي از تغييرات، اين است كه ديگر مشكلاتي تحت عنوان حقوق بشر وجود نخواهد داشت. مثلاً امروز ما را مورد حمله قرار ميدهند كه شما «رجم» ميكنيد؛ يعني كسي را كه مرتكب فساد اخلاقي شده است، در ميان سنگ ميگذاريد و به سر و كلهاش سنگ ميزنيد و اين خلاف كرامت انساني است. در اينجا بنابر تئوري حضرت امام قدسسره ميتوانيم تشخيص بدهيم و بر مبناي خردورزي عمل كنيم. جايگاه جمهوريت در انديشههاي امام چگونه بوده است؟ نظري كه امام در كتاب «ولايت فقيه» داشتند، جمهوري نبود؛ اما از وقتي كه به پاريس رفتند، به جمهوريت قائل شدند. منظور از جمهوري اسلامي، تشكيل حكومت و انتخاب حاكمان به وسيله مردم است و قوانين بايد اسلامي باشد؛ نتيجه قانون اساسياي كه در اوايل سال 1358 وضع شد، همين بود. آيا فكر ميكنيد كه از نگاه امام، نقش مردم در اين قانونگذاري معين شده است؟ كاملاً؛ در همه جاي جمهوري اسلامي، نقش مردم روشن است؛ به عنوان مثال، ميتوان به شوراها، انتخابات خبرگان و حتي اينكه رهبر از طريق خبرگان با آراي مردم انتخاب ميشود و مشروعيتش به واسطه آراي مردم است، اشاره كرد. در واقع، تفاوت موضعگيريهايي كه حضرت امام در طي اين سالها داشتند، به خاطر شفاف نشدن نگاه ايشان بوده است؟ بله؛ به عقيده بنده بسياري از اين نظرها شفاف نشده و بايد مورد بررسي و تحليل علمي قرار بگيرد. اگر بخواهيم امام در تاريخ بماند، بايد حرفهاي امام تبيين شود و از ابهام بيرون بيايد. بايد بفهميم كداميك از تصميمات ايشان مقطعي و مقيد به زمان و شرايط خاص بوده است. چگونه ميتوانيم اين مسأله را در افكار عمومي مطرح كنيم و مورد اتهام قرار نگيريم؟ اولاً ايشان مسأله رعايت قانون اساسي را به صراحت بيان كردهاند و در يكي از دست نوشتههايشان گفتهاند: «من بعد از جنگ به هيچ كس اجازه نميدهم از قانون اساسي تخطي كند». بنده هنوز هم معتقدم در قانون اساسي اول مواردي وجود داشت كه ارمغان انقلاب بود؛ مثل شوراي عالي قضايي كه هنوز به نظر من كشور بايد به سمت شورايي بودن قوه قضائيه بازگردد و از حالتي كه يك نفر مسؤول داشته باشد، خارج شود. بنده به قانون اساسي دوم انتقاد دارم و بايد صاحبنظران كشور آن را نقادي كنند؛ زيرا معتقدم نقد قانون اساسي جرم نيست؛ بلكه نقض قانون اساسي جرم است. تجربه نشان داده است كه خيلي از اصول قانون اساسي اول بهتر بود. در آن زمان قضات كشور سه نفر از شوراي عالي قضايي را با آراي خود انتخاب ميكردند. اشاره مرحوم امام تصريح دارند كه حكومت از احكام اوليه اسلام است و منظور از اين كلام، آن است كه همان طور كه در اسلام، نماز، روزه، حج، جهاد و زكات و ساير احكام اسلامي وجود دارد و مردم وظيفه دارند احكام اوليه را رعايت كنند، نهاد حكومت هم حكم اولي شريعت است كه بايد آن را بهپا داشت؛ دقيقا شبيه حكم ولايت پدر كه حكم اولي است. اما اولي بودن ولايت، به معناي آن نيست كه دستورات صادره از مقام ولايت، حاكم بر تمام احكام اوليه است. دقيقا شبيه حكم ولايت پدر كه نميتوان از آن نتيجه گرفت كه پدر ميتواند برخلاف احكام اوليه دين تصميمگيري كند. البته مسلم است كه مطابق اين مبنا، حكومت ميتواند در حوزه اباحات و حقوق شخص، بر اساس مصلحت تصميمگيري كند؛ اما اگر همچنين خود حكومت، يك حكم ثانوي باشد، در اين حوزهها نيز صرفا در موقعيت اضطرار و ضرورت، شأن تصميمگيري دارد. منبع: سایت سراج به نقل ازازبازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران ش 24 اسفند 80 و بنيان، 13/12/80 نظرات شما عزیزان: : مرتبه |
||||